بسمالله الرحمن الرحیم
یکی از پدران لیبرالیزم کلاسیک که از تئورسینهای برجسته اولیه تفکر سرمایهداری است که امروز به عنوانا سبک زندگی غربی در دنیا جا افتاده است نه این که فکر از او شروع شده باشد به اصطلاح از "بنتام" و "استوارت میل"، ولی اینها از همان اول بوده است. وقتی که قابیل به هابیل حمله کرد بر اساس همین سطح فکر بود. یعنی سبک زندگی هابیلی و قابیلی همان تقسیمی که عرض کردم از همان اول شروع شده است. قرآن کریم میفرماید قابل وقتی به هابیل حمله کرد که برادرش را بزند اولین برادرکشی و انسانکشی در تاریخ. قرآن شریف میفرماید هابیل به قابیل میگوید تو اگر دست دراز کنی که من را بکشی، من دست دراز نخواهم کرد تا تو را بکشم. از همینجا دوتا سبک زندگی شروع شد. سبک قابیلی که گفت چون دستم میرسد و میتوانم تو را به خاطر منافع خودم میکشم! یکی هم سبک هابیلی است که گفت من اگر هم بتوانم تو را بزنم نمیزنم. شروع شد. ولی در دوره جدید و مدرنیته و غرب، این را آمدند تئوریزه و روشنفکریاش کردند یکی از اتفاقاتی که در غرب افتاده این است که تمام چیزهایی که قبلاً انجام میشد و اسم آن گناه بود یعنی هرکس انجام میداد شرمنده میشد توی خود غرب و شرق شرمنده میشدند و با شرمندگی این کار را میکردند اینها آمدند با افتخار این کار را کردند و تئوریزهاش کردند و گفتند خیلی هم این کار روشنفکری است و خوب است! این اتفاقی که در قرن 18 و 19 و 20 در اروپا افتاده و بر فرهنگ جهان غلبه کردند بخاطر این که در این 100 سال قوی شدند و ماها ضعیف شدیم این کار بود. من عبارت آن را بخوانم این مبنای سبک زندگی غربی یا مادی است که عرض کردم غربی نباید گفت این در همه جای دنیا هست در خود ماها هم هست، اگر ما این سبک زندگی را نداریم این همه دعوا چیست؟ این همه خشونت، این همه دروغ گفتن، دزدی، دادگاهها، زندانها، برای چیست؟ کلاهبرداریها برای چیست؟ پس ما هم این سبک زندگی را داریم اسم آن را غربی گذاشتهایم! ولی آنها تئوریزهاش هم کردند. حالا تئوری آن را ببینید بنتام میگوید ما دوتا موتور در زندگیمان داریم که هر کس هرکاری میکند با این دوتا موتور است، یکی لذتطلبی و یکی دردگریزی. تمام تصمیمات ما به این دو اصل برمیگردد یک استیلاء مستبدانهای دارد این غریزه بر بشر، و هیچ کس نمیتواند از این غریزه عبور کند و نکرده و هرکس میگوید دروغ میگوید و اصلاً نباید هم عبور کرد هرکسی هر کاری میکند فقط برای لذت خودش میکند و باید هم بکند حالا عرض میکنم که از نظر ما کجای این حرف درست است و کجایش غلط است؟ یک بخشیاش درست است حبّ ذات. حبّ ذات یعنی خودخواهی یک امر ذاتی است هر کس هرکاری میکند یک نوع خودخواهی در آن هست حتی کسی که میرود شهید میشود، کسی که فداکاری میکند، ایثار و انفاق میکند، او هم در بُن آن میخواهد به سعادت برسد خودخواهی دارد منتهی خودخواهی مادی نیست خودخواهی فراتری است. یکی از اشکالات این تفکر همین است ما منکر خودخواهی نیستیم منکر لذت هم نیستیم. لذت چیز بدی نیست لذت واقعاً و درد دوتا موتور حرکت در این عالم هست منتهی اینها تنها موتورهای حرکت این عالم و آدم نیستند. منتهی اینجا سؤالاتی مطرح میشود که باید آنها را پرسید و بحث کرد. حالا اول بحث آن را بگویم. میگوید یک استیلای مستبدانه غریزیای وجود دارد که هیچ کس از آن رهایی ندارد همه آدمها تنها یک غایت دارند هم آنهایی که میگویید خوب هستند و هم آنهایی که میگویید بد هستند یک غایت بیشتر ندارند و آن این که به لذت برسد و سود بیشتر. یعنی همه اصالت سود و اصالت لذتی هستیم. این حرف به کلی غلط نیست حالا خواهم گفت یک بخش درست است و یکی هم غلط است و یکی هم مطلق کردن آن غلط است و یکی هم تفسیر خود لذت، که چه نوع تفسیر بشود اینها مهم است. نگویید اینها بحثهای انتزاعی است. ببینید اینها مبانی فلسفی سبک زندگی اسلامی و غربی است اگر اینجا مسئله ما حل شد دیگر در بقیهاش حل میشود وقتی اینجا حل نمیشود سر بند آن مدام بحث میکنیم! آن وقت آثار سیاسی و... دارد. مثلاً آثار سیاسی آن، برای چه باید تحریمها را تحمل کنیم؟ بخاطر حفظ استقلال و عزت. عزت مهمتر است یا شکم؟ به این سؤال چه جوابی میدهیم؟ عزت و کرامت انسان و کرامت یک ملت و حقوق آن مهمتر است یا شکم آن؟ خب دوتا سبک زندگی به این پرسش دوتا پاسخ میدهند. شما فکر میکنید در کربلا آنهایی که طرف امام حسین(ع) آمدند و آنهایی که کوفی بودند نامه نوشته بودند و طرف حکومت رفتند و طرف یزید رفتند و با سیدالشهداء جنگیدند فکر میکنید فرق این دوتا در چه بود؟ فرقشان در آگاهیهایشان نبود، هر دو همه چیز را میدانستند تفاوت در تصمیمهایشان بود. انتخابی که کردند با هم متفاوت بود و الا دو طرف میفهمیدند چیست! وقتی ابوسفیان با پیامبر(ص) درگیر میشود وقتی معاویه با علی(ع) درگیر میشود، وقتی یزید با حسین(ع) درگیر میشود شما فکر میکنید یزید مشکل نظری دارد؟ نمیفهمد اینها اولاد پیامبر و دختران پیامبر هستند؟ یزید مشکل نظری دارد؟ خیر، سر امام حسین(ع) را که جلوی او میآورند میگوید انتقام بدر را گرفتیم. خب بدر چه شده بود؟ مگر حسینبنعلی در بدر جنگیده بود؟ امام حسین که در زمان جنگ بدر یا به دنیا نیامده بود یا کودک یکی دو ساله بوده! این جور انتقام گرفتن است؟ سر امام حسین را بریدی انتقام بدر را گرفتی؟ بله، انتقام مکتب را گرفته است! از پیامبر(ص) انتقام گرفت. خود یزید هم زمان بدر نبود. میگوید انتقام پدر و پدربزرگم را از تو و پدر و پدربرگت گرفتم! مسئله را قومی و قبیلهایاش کرد! و الا با سر بریده علی اصغر شش ماهه چه کار داری؟
خب بینید این تفکری که میگوید هم آگاهیهایمان صرفاً مادی است و هم تصمیماتمان صرفاً مادی است این تفکر منشأ یک سبک زندگی مادی میشود. ممکن است اسم آن هم مذهبی باشد ببینید سبک زندگی مادی شما فکر نکن کفار فقط دارند ممکن است مسلمان باشی، ممکن است روضه امام حسین(ع) راه بیندازی، نماز جمعه هم بروی، نماز جماعت هم بخوانی، حجاب هم داشته باشی، ریش هم بگذاری، همه این کارها را میکنی ولی سبک زندگیتان مادی است! اینها قابل جمع است کسی فکر نکند که نمیشود. یعنی یک شکافی است بین ذهن و عین، بین نظر و عمل. چون سبک زندگی مادی همین حرفی است که این میزند این میگوید هیچ کس هیچ تصمیمی در هیچ بخشی از زندگیاش نه میگیرد و نه باید بگیرد مگر این که لذت مادی و سود مادی برایش داشته باشد سود دنیوی برایش داشته باشد. خب حالا سؤال، مگر ما و شما خیلیهایمان خیلی از اوقات همین کار را نمیکنیم؟ نمیگویم همهمان و همیشه، بعضی از ماها مگر اینطور نیستیم؟ مگر آن کسی که در بازار تسبیح دستش میگیرد ولی ربا هم میگیرد مگر همین کار را نمیکند؟ مگر آن کسی که یک جایی مسئولیتی قدرتی پیدا کرده و از قدرتش به جای این که استفاده کند به نفع خلق و مردم و فقرا و محرومین، استفاده شخصی و باندی میکند مگر او به همین سبک زندگی مادی عمل نکرده؟ خب آن همین اصالت سود است حالا میخواهی اولش قیافه مذهبی بگیری و ادا هم دربیاوری! به قیافه چه کار دارد؟ پیامبر(ص) فرمودند خداوند به قیل و قال شما نگاه نمیکند به اداهای شما نگاه نمیکند خداوند به عقاید و اعمالتان نگاه میکند. آنجا سبک زندگی واقعی است نه زبان. قرآن کریم میفرماید در قیامت، فقط زبانهای شما حرف نمیزند بلکه میفرماید پوست بدن شما و اعضای بدنتان حرف میزنند واقعیتتان حرف میزند لازم نیست تو حرف بزنی. بعضیها خیال میکنند میگویند شب اول قبر سؤال میکنند که خدای تو کیست؟ پیامبر(ص) تو کیست؟ خب اینها دو – سهتا سؤال معمولی است اینها را بچه هم بلد است جواب بدهد! خیال میکند بعضی از این که از این عالم رفتیم مثل امتحانها و گزینشهای اینجاست یکی این طرف میز است یکی آن طرف میز است سؤال و جواب است! اصلاً قرار نیست با حافظه و زبان آنجا حرف بزنیم بلکه با وجودمان حرف میزنیم کسی در عالم آخرت نمیتواند دروغ بگوید آنجا حجاب و پردهای نیست آن جا ظاهر و باطن نیست همه چیز ظاهر است. اینجاست که باطن و ظاهر هست، آنجا کسی سؤال نمیکند خداوند اینطوری نیست که چیزی نداند از ما سؤال کند؟ خودت داری حرف میزنی. یا فکر میکنیم وقتی فشار مرگ سراغ ما میآید فکر میکنیم مثل این مریضیهاست یک کم سؤالها فراموشمان میشود میگوییم آقا اجازه بده نوک زبانم هست! خدایت کیست؟ نوک زبانم هست یک لحظه اجازه بدید! مگر اینطوری است؟ گاهی مریضیهای سخت میشویم خیلی چیزها یادتان میرود آنهایی که یک وقتی خدای نکرده تصادف کرده باشند تا دم مرگ و دردهای شدید میروند این تجربه را دارند خیلی چیزها اصلاً یادشان نیست هرچه فکر میکنید حتی یک آیه قرآن یادتان نمیآید برای این که فکر میکنید همه اینها نوک زبان و حافظهتان است، همه اینها از بین میرود با مرگ شما نه حافظه دارید و نه به این شکل زبان دارید حقیقت ما حرف میزند یعنی به همان سبک که زندگی کردیم همان خودش را نشان میدهد و بروز میدهد. لذا من آدم دیدم که خیلی آدم محترمی بود ولی در سکرات مرگ که بیهوشی بود به دوروبریهایش فحشهای ناموسی و خواهرومادر میداد. خیلیهای حرفهای زشت و عجیب و غریب میگفت. واقعاً داشت آبرویش میرفت گفتیم خدایا یک وقت این بلا سر ما نیاید موقع مرگ یک وقت کسی دوروبر ما نباشد. یک چیزهای عجیب و غریبی میگوید.
امام(ره) یک وقتی میگفت یک وقت یک پیرمرد محترم بازاری در همدان بود که همه این را به دیانت میشناختند موقع مرگش بالای سرش یکی از علما که از دوستان امام بود میگفت بالاسرش بودم این آقا موقعی که داشت میرفت گفت که ظلمی که خدا به من کرد به هیچ کس نکرده! برای این که من 40- 50 سال زحمت کشیدم پول و زندگی و آبرو و زن و بچه دارم تازه میخواستم بنشینم کیفش را بکنم دارد من را میبرد، بعد میگفت این آدم را همه به عنوان متدین محل میشناختند ولی لحظه مرگ با اهانت به خدا از دنیا رفت تمام عمرش هم اداهای مذهبی درمیآورد! بنابراین اینطوری فکر نکنیم که آنجا یادمان میماند اینها اصلاً یادی نیست. اینها وجودی است ملکة ماست. خیلی از حرفها را اینجا ما میزنیم اصلاً جزو ذات ما نیست، در لحظه خاص اینها از یادمان میرود. چرا ما حرفهای خوب زیاد میزنیم – خود من در رأس همه – اما در لحظه انتخاب، خیلی وقتها منافعمان را بر عقایدمان و حقایق ترجیح میدهیم؟ برای این که سبک زندگیمان همین سبک زندگی مادی است که این آقا و امثال اینها تئوریزه کردند سبک زندگی خیلی از ماها همین طور است توحیدی نیست. سبک زندگی اسلامی و قرآنی نیست.
خب ما با اینهایش اِشکال داریم: 1) میگوید استیلای مستبدانه غریزه بطور مطلق. هیچ کس نمیتواند از این استیلای غریزی رها بشود ما این را قبول نداریم. اصلاً معنی تقوا همین است که یک وقتی شما لذت و سود دنیویتان ممکن است در یک چیزی باشد ولی صرفنظر میکنید روزهای، گرسنهای، کسی هم نیست چرا نمیخوری؟ در هوای گرم، در قشم، حجاب و چادر باید داشته باشید چرا؟ برای این که یک مبنایی دارید. تو میتوانی الآن دزدی کنی چرا نمیکنی؟ میتوانی رشوه بگیری میتوانی اختلاس کنی چرا نمیکنی؟ آن کس که میکند چرا میکند؟ خب همه اینها دو سبک زندگی است به همین معنایی که عرض کردیم. کلیاش این است در جزئیات همه تقسیم میشود. لذتطلبی و دردگریزی دنیوی تنها غایت آدمی است. نه این هم غلط است. تنها این نیست، برای همه هم نیست. اگر فقط دنیوی دارید میگوید. میگوید حتی در لحظهای که بزرگترین لذت را از خودت دریغ میکنی یا سختی تحمل میکنی باز اصل، سودمندی است. سودمندی یک تعبیر انتزاعی است، یعنی خیر و شر را هم تو باید به لذت و درد فقط ترجمه کنی. در هر استدلالی اساس کار ما مقایسه درد و لذت است و هیچ فکر دیگری را در این استدلال نباید دخالت بدهید مثلاً با حق و باطل نباید کار داشته باشید، با عدل و ظلم نباید کار داشته باشید فقط با سود و ضرر دنیوی خودت باید کار داشته باشی. این است که میگوید عقیده مهم نیست ایدئولوژی را کنار بگذار، دوران ایدئولوژی تمام شده است، باید و نباید و شرع چیست! چون تنها اصل خیر و شرّ فقط به معنای لذت و درد مادی و دنیوی تفسیر میشود.
یک عبارت دیگرش را هم اینجا عرض کنم میگوید اصطلاحاتی مانند عادلانه و غیر عادلانه، اخلاقی و ضد اخلاقی، خوب و بد هیچ معنایی ندارد. – این عبارت را گوش کردید؟ - هیچ معنایی ندارد مگر این که لذات و سود من را تأمین کند. همهاش دروغ است. میگوید من واژه درد و لذت را در معانی عادیاش به کار میبرم تعریفهای خودسرانه که بعضیها میگویند انفاق و شهادتطلبی و... اینها تعریفهای خودسرانه است من اینها را قبول ندارم لذت و سود همین است که همه ما میفهمیم. یعنی میخواهد بگوید اینقدر شفاف است که حیوانات هم میفهمند از ما هم بیشتر میفهمند. فضیلت؛ تنها چیزی است که به علت لذتی که به ما میدهد مطلوب باشد رذیلت؛ چیزی است که موجب درد بشود. یعنی ما اخلاق را هم جدا از لذت قبول نداریم. خیر اخلاقی تنها به علت گرایش به تأمین منافع جسمی ما خوب است و شر اخلاقی به خاطر گزند جسمی که به ما میزند بد است. بعد از یک مدتی به او گفتند که مگر همه سود و ضررها جسمی است؟ مثلاً شما یک کسی که رفیقتان بوده، فامیلتان است مادرتان، پدرتان، دوستتان است همسرتان است مگر بعد از مدتی که ایشان را میبینید خوشحال میشوید مگر این جسمی است؟ بعد دیدند که همه چیز را فقط نمیتوانند جسمی بگویند یک چیزهایی هم در دنیا هست که جسمی نیست اصلاح کردند گفتند این کلمه فیزیکال که ما میگوییم لذت و درد جسمی، منظورمان شامل درد و لذتهای اعصاب و روان و ذهنی و عاطفی هم میشود فقط جسم نیست. این خودش یک عقبنشینی است. بعد میگوید که بین فهرست فضیلتهای پذیرفته شده اگر دیدیم یک عمل معیّنی دردش از لذتش بیشتر است میگوییم رذیلت است اگر لذتش از دردش بیشتر شد میگوییم فضیلت است. بنابراین برای شما ممکن است لذتش از درد بیشتر باشد برای شما فضیلت میشود برای من عکس آن یعنی رذیلت میشود. الآن میشود فضیلت فردا میشود رذیلت! این یعنی چه؟ یعنی فضیلت و رذیلت از اساس دروغ است. ببینید تو از چه لذت میبرید و کجا کیف میکنید؟ حقوق بشر اینطور است. ببینید اینها را دقت کنید دعواها سر این است که حقوق بشر چیست از اینجا شروع میشود. اختلاف سر این که عدالت و ظلم چیست از اینجا شروع میشود. بحث از این که کرامت انسان چیست از اینجا شروع میشود. یکی میگوید کرامت انسان در این است که از هر چیزی لذت میبرد همان کار را انجام بدهد هیچ کس نباید مانع او بشود! هیچ کس حق ندارد حتی به او بگوید این منکر است. شما دیدید یک اصطلاحی که الآن بکار میبرند میگوید دگرباش و دگراندیش! حتی به همین مفاسد جنسی هم میگویند حق ندارید بگویید اینها انحراف جنسی و مفاسد جنسی و گناه است، چون اینها گناه را تئوریزه کردند و گفتند اصلاً گناهی وجود ندارد صواب و گناه چیست؟ لذت و درد! هر کاری که لذتش از غم و دردش بیشتر است این حقوق بشر میشود. گناه چیست؟ گناه را عادیسازی کردند، قباحتزدایی کردند، ظلم را قباحتزدایی کردند البته این حرفها را در سخنرانیهایشان میزنند، در سخنرانی و کتاب و فیلمها هنوز حقوق بشر، عدالت، برابری، پیشرفت زده میشود اما با کدام مبنا دارند این حرفها را میزنند؟ این یک سبک تمدنسازی و سبک زندگی است. روشن شد مبدأ و روش آن کجاست؟ روشن شد غایت آن کجاست؟ روشن شد اختلاف سر چیست؟ اختلاف سر آزاداندیشی و دگماندیشی، اختلاف سر پیشرفت و ارتجاع و... نیست آنها علمیاند اینها غیرعلمیاند. نه اینها نیست. البته اشکالات زیادی به جامعه و به خود ما وارد هست باید خودمان را اصلاح کنیم ما از خودمان دفاع نمیکنیم ما داریم از سبک زندگی اسلامی دفاع میکنیم. نه از خودمان. سبک زندگی ما خیلی جاها اسلامی نیست، یک جاهایی هست و یک جاهایی نیست، خیلی جاها عقلی نیست خیلی جاها اخلاقی نیست ما باید خیلی جاها خودمان را اصلاح کنیم از خانواده تا جامعه.
اما اشکال این تعبیر را عرض کردیم که وقتی میگوید این اشتباهات پیش پا افتاده و عوامزدگی است که به یک چیزهایی ذاتاً بگویید اینها اصیل و سعادت هستند و به یک چیزهایی بگویید اصالتاً اینها پلید هستند نخیر اینطوری نیست همه چیز بستگی به لذت ما دارد اگر یک عمل بیامنیت و لذت بیضرر دیدید ولو دیگران گفتند این غیر اخلاقی و غیر عادلانه است شما نترسید آن کار را انجام بدهید خودداری نکنید در حق کسانی که – این جملهها را عمداً میخوانم که نگویید خودشان برمیدارند تفسیر سر خود روی اینها میگذارند – ما با این مشکل داریم سبک غربی که میگوییم منظور این است نه این که حالا غربیها بیدین هستند و همه شرقیها خوب هستند! نه، من اصلاً راجع به آدمها بحث نمیکنم. راجع به سبک داریم بحث میکنیم. ببینید میگوید در حق کسانی که جنایتکار قلمداد میشوند همدردی احساس خواهید کرد. میگوید اگر مبنایتان روشن شد چه باشد آن وقت در حق کسانی که جنایتکاران قلمداد میشوند همدردی احساس خواهد کرد و انزجار خود را در حق افراد ظاهرالصلاحی که در صدد آزار شما هستند محفوظ خواهید داشت. فهمیدید یعنی چه؟ یعنی اصلاً این که میگویید چه کسی خوب است چه کسی بد است؟ چه کاری بد است چه کاری خوب است؟ همه اینها مسخره است. آن وقت خواهید دید اگر ملاک اخلاق و سعادت فقط لذت و درد است خیلی از این آدمهایی که شما میگویید اینها آدمهای بدی هستند و جنایتکارند اتفاقاً اینها خیلی آدمهای خوبی هستند باید با اینها همزادپنداری کرد و سمپاتی داشت! خیلی از کسانی هم که شما میگویید آدمهای خوبی هستند اتفاقاً خیلی آدمهای مزخرفی هستند. اصلاً دقت کردید این فیلمهایی که میسازند که خیلی هم جذاب است آدم دوست دارد از اول تا آخرش هم بنشیند ببیند 90 درصد قهرمان این فیلمها چه کسانی هستند؟ مثلاً طرف دزد است، آدمکش است، بانک میزند، تجاوز میکند، این قهرمان فیلم است! یعنی از اول تا آخر شما دارید میگویید خدایا یک لطفی بفرما این دستگیر نشود و این یک بانک دیگر را هم بزند یک کار دیگر هم بکند انشاءالله به سلامتی دوتا تجاوز دیگر هم بکند و با موفقیت از صحنه بیرون برود! اصلاً فیلم اینطوری ساخته میشود یعنی فیلم که تمام میشود رمان را که میخوانی تمام میشود احساس میکنی انگار خیانت جنسی چیز بدی نیست خب لذت داشت! دزدی هم لذت داشت! حقکشی هم لذت داشت! خب این مدار سبک زندگی روی لذت رفت که هرچه خوشخوشانمان میآید این کارها را بکنیم و هرچه خوشخوشانمان نمیآید نکنیم این که دیگر باید دید این سبک زندگی انسان است یا غیر انسان است؟
آخرین جمله آن را هم عرض کنم. میگوید که نام لذت و درد را روی همه چیز شاید نشود گذاشت کمکم کرخت میشویم از بس لذتهای ریزهخواری میکنیم کمکم کرخت میشویم. و بعد میگوید فقط میتوان به آنچه که ادراکات جالب به شمار میآیند میتوانیم سعی کنیم آنها را طولانیتر کنیم این تبلیغاتی که سرمایهداری غرب میکند شما ببینید اجناس و کالاهایی که تبلیغ میشود بیشترش چیست؟ خود تلویزیون ما هم همینطور. اینها تفکر تبلیغاتیشان تفکر سرمایهداری درجه 3 است. تبلیغ سر چه میآید؟ حالا روش تبلیغ آن را کاری ندارم که اصلاً تبلیغ سرمایهداری مثلاً انسان و ارزش زن برایش از ارزش کالا کمتر است یعنی زن برایش ابزار میشود برای این که کالایش را بفروشد. مثلاً میخواهد لاستیک ماشین بفروشد یک خانم زیبای نیمه برهنهای را کنار لاستیک میآورد بایستد بخاطر آن لاستیک، لاستیک ماشین را میخواهد آب کند از طریق این زن! یعنی تو به اندازه این لاستیک ماشین برای من ارزش نداری من میخواهم آن را بفروشم تو که این وسط کارهای نیستی! فقط میخواهم از جذابیتهای تو استفاده کنم چشم و ابرویت را نشان بده، میخواهم از تو استفاده کنم و میخواهم جنسهایم را آب کنم. خب این تفکر و نگاه سرمایهداری به زن است. شما در چندتا از فیلمهای آنها دیدید که زن در آن فیلم، یک نقش زیر و زبر کنندة اجتماعی، خانوادگی، سیاسی، فکری، اخلاقی داشته باشد؟ و در چندتا از اینها زن یعنی بدن زن؟ اسمش را هم میگذارد توجه ویژه به زنان، حرمت زن. زنها را باید آزاد کرد! این یک نمونهاش. بعد میخواهد پفک بفروشد یا پففیل بفروشد یک زن را کنار آن میآورد میگوید زود باش بیا اینجا میخواهم پفکم را بفروشم حالا برو گمشو! بعد جنسی که تبلیغ میکند و فرهنگی که تبلیغ میشود همه لذتمحور است یعنی سبک زندگی که ببین چطوری بیشتر کیف کنی. تمام توجه به لذت است، توجه به رشد بشر نیست توجه به اعتدال نیست، توجه به میانهروی، به رشد عقلی، رشد اخلاقی بشر، توجه به وحدت اجتماعی، به دوستی و محبت و عشق نیست. من در این تبلیغاتهایی که وسط فیلمها میگذارند و گاهی آدم مجبور است نگاه کند چه دارند تبلیغ میکنند و چطوری؟ مثلاً این تبلیغات بانکها که دقیقاً روش سرمایهداری غرب است. شب بخوابید صبح میلیاردر شوید، چشمت را ببند یک مرتبه باز کن هزارتا ما شین برنده شوی! چرت و پرت! اصلاً تشویق به مفتخوری میکند. در کل اینها من یک تبلیغ دیدم و خیلی هم خوشم آمد و به هرکس هم رسیدم گفتم بروید جنس این را هرچه هست بخرید این تبلیغ کالایش را که میکرد آن جملهای که میآورد یک جمله خیلی زیبایی بود. مثلاً اول قدرشناسی از مسئله مادر شروع میشد. خیلی هم هنرمندانه بود نه این که الکی بچسباند. مثلاً ممکن است یکی بگوید آقا قدرشناسی از مادر چه ربطی به آبلیمو دارد؟ نه، میشود هنرمندانه کار کرد. ببینید چطوری تبلیغ میکنند؟ چه تبلیغ میکنند؟ در تبلیغاتهای اقتصادی خودشان را لو میدهند ولی در فیلم خودش را لو نمیدهد در حالی که در فیلم هم دارد همان کار را میکند. از طریق این فیلم دارد به من سبک زندگی یاد میدهد. الآن تحت تأثیر همین فیلمها بچه به پدرش میگوید عباس پاشو فلان... بچه کوچک! یا اسم مادرش را میبرد که پاشو فلان کار را انجام بده! اینها را در همین فیلمها یاد میدهند و اسمش را هم صمیمت میگذارد! اینها یک سبک زندگی است چون نگاه به پدر و مادر یک نگاه دیگر است! پدر و مادر نوکر و کلفت من هستند. ضمن این که همین تعبیر نوکر و کلفت هم که گفتند غلط بود. کلمه نوکر و کلفت چرا کلمات توهینآمیز شده است؟ نوکر و کلفت کسی است که دارد کار میکند مگر این کلمه توهین است؟ ولی در جامعه ما توهین شده است اما مفتخور و دزد توهین نیست چون خیلیها مشغول هستند! یعنی طرف مفتخوری میکند، ربا میخورد، گرانفروشی میکند، کار نمیکند و میخورد ولی هیچ کس به این توهین نمیکند. اما یک کسی یک مرد و زنی که دارد بیرون خانه و داخل خانه یا در خانه خودش یا دیگران دارد کار میکند، آن وقت نوکر و کلفت فحش میشود! خب ببینید این سبک زندگی در همین چیزهای جزئی شروع میشود. این جزئیات ما خراب است و به آن توجه نداریم نگاهها نگاههای غلطی است بعد شروع میکنند که بله ادراکات جالب ما یا ساده هستند یا مرکب؟ گاهی ترکیب چندتا لذت هستند گاهی شروع میکند ترکیببندی لذت مرکب و لذت ساده.
من اینجا فقط برای این که اشکال را نگفته باشم دو- سهتا نکته عرض کنم که کجاهایش را قبول داریم و کجاهایش را نداریم؟ که نگویید آقا اگر ما به لذت توجه نداریم پس داریم از صبح که از خانه بیرون میآییم هرکس هر کاری که میکند مگر به منافع خودش توجه ندارد؟ مگر این در سبک زندگی اسلامی بد است؟ اصلاً شما برای چه آمدید اینجا دارید درس میخوانید؟ مردم که صبح میروند سر کارشان برای چه میروند؟ خب برای لذت و منافع و سودشان میروند مگر این اشکالی دارد؟ این روشن شود که کدام اشکال دارد و کدام اشکال ندارد؟ نخیر اشکالی ندارد، اتفاقاً خداوند در قرآن وقتی میخواهد سبک زندگی اسلامی را میگوید که باتقوا باشید و حلال و حرام سرتان بشود شما انسان هستید، شما خرگوش و گوساله نیستید شریعت دارد بعد از آن میفرماید «والآخرة خیرٌ و أبقی» یعنی لذت میخواهید، کیفیت و کمیّت لذت اخروی قابل مقایسه با دنیا نیست. لذت میخواهی اشکالی ندارد بخواه، منتهی با عقل بخواه. فرمود لذت آخرت «خیرٌ» هم کیفیت آن از دنیا بهتر است و «أبقی» هم کمیّت آن و باقیماندنیتر است.
حالا من این سؤالات را کلمه به کلمه جواب بدهم و بعد سراغ سؤالات شما بیایم. سؤال اول: سبک زندگی لذتمحور خودخواهانه بد است یا خوب؟ و چرا؟ ما اینجا هنوز جواب نمیدهیم چون باید دوتا کلمه را تعریف کنیم. یکی «لذت» و یکی «خود» این دوتا را باید تعریف کنیم. آیا سبک زندگی اسلامی با لذت مخالف است؟ آری و نه. با خودخواهی مخالف است؟ آری و نه. تا این دوتا کلمه را تعریف نکنیم به این سؤال جواب نمیدهیم. اصلاً معقول نیست جواب بدهیم. سؤال اول کدام «خود»؟ بله همه حبّ ذات داریم اصلاً خداوند ما را خودخواه آفریده است. به این معنا درست است هیچ نیست که خودخواه نباشد منتهی انبیاء(ع) پس آمدند چه کار کنند؟ - خواهش میکنم آخر عرایضم را دقت کنید میخواهیم نتیجه بگیریم – انبیاء به ما گفتند خودتان را نخواهید؟ نه، بلکه آمدند خود را برای ما تعریف کردند. گفتند خودتان را با این بدنتان اشتباه نگیرید. خودتان را که ابدی هستید با این 60- 70 سال و 40- 50 سالی که اینجا هستید اشتباه نگیرید. شا فقط خود جسمانی، طبیعی، غریزی نیستید. پس 1) "خود" را درست تعریف کنید و خودخواه باشید 2) "لذت" را درست تعریف کنید. لذتمحوری و کمالمحوری دو نوع خودخواهیاند، هر دویش خودخواهی است باید هم ما خودخواه باشیم. اتفاقاً قرآن میفرماید «قوا أنفسکم» خودت را باش. خودتان را نجات بدهید ما باید خودمان را نجات بدهیم و به فکر سعادت و لذت خودمان باشیم. منتهی دوتا سؤال جواب بده: 1) خود چیست و کیست؟ 2) لذت چیست و کدام لذت؟ این دوتا را درست معنا کن، اتفاقاً ما هم خودخواه و لذتمحور هستیم باید هم باشیم عقلانی هم هست هیچ کس نمیخواهد خودش را از بین ببرد و نابود کند. منتهی به این سؤالات جواب بده.
سؤال دوم: چرا لذت میبریم؟ از چه چیز و چرا لذت میبریم؟ لذت را تعریف میکنند به تناسب و تلائم، میگویند هر چیزی با هر چیزی تناسب دارد و ملایم و سازگار است از آن لذت میبرد. شما چطوری لذت را تعریف میکنید؟ لذت چیست؟ یعنی ما از یک چیزی لذّت میبریم؟ یعنی یک نوع مناسبت و سازگاری بین من و آن وجود دارد. حالا جسمتان را ببینید، من و شما از خوردن یک غذای خوشمزه لذت میبریم اما از خوردن خاک لذت نمیبریم. از بوی گُل لذت میبریم از بوی زباله لذّت نمیبریم. طبیعت سالم اینطوری است. یعنی چه؟ یعنی بین قوة مشام ما بویایی ما با بوی گْل، با این پدیده یک تناسبی است یک نسبتی با این دارد که این نسبت را با فاضلاب ندارد یعنی یک رابطه واقعی تکوینی وجود دارد. میل من به غذا، به میوه، به سبزی، به هوای خوب، به منظره خوب، آدم دوست دارد به دریا نگاه کند، به دار و درخت کند، به منظره سبز نگاه کند، اینها یعنی چه؟ یعنی یک تناسبی وجود دارد بین بعضی از قوای ادراکی ما و اینها در بیرون که این تناسب با آنها وجود دارد شما دوست دارید آب بخورید اما آب آلوده کثیف را دوست ندارید بخورید. غیر از ضرر و فایدهاش برای جسم است اصلاً دوست نداری. از آن خوشت میآید از این بدت میآید. چرا؟ یک تناسبی بین این آب و بدن شما هست که این تناسب بین آب و فلان شیء دیگر نیست. پس منشأ لذت یک تناسب است. – تا اینجا درست است؟ - آیا این تناسب، الهی است یا غیر الهی است؟ از نظر یک متأله، این تناسب الهی است یعنی همه چیز حساب شده است یعنی اتفاقی نیست که من از بوی گُل خوشم میآید و از بوی فاضلاب خوشمان نمیآید اینها اتفاقی نیست. خب حالا شما لذت را در عرصه جسم فهمیدید که با یک چیزهایی مناسبت دارد و با یک چیزهایی ندارد حالا از این به بعد تفاوتها شروع میشود.
ما یک ذاتیاتی ثابت داریم که فطرت الهی و کمال است تناسب با کمال و فطرت ذاتی الهی یک بحث است که مبتنی بر حکمت الهی است در آفرینش جسم و روح ما. و یک عرضیات شخصی متغیّری داریم که اینها بالا و پایین میشود. خب حالا آن مورد متغیّر را نگاه کنید. این ثابتات را گفتیم. بین ما پیدا میشود که کسی بوی فاضلاب را بر بوی گلستان و عطر و ادکلن را ترجیح بدهد؟
خب بخش دوم؛ یک چیزهایی است که آنهایی که آدمهای سالمی هستند از آنها لذت میبرند وقتی ناسالم میشوید از آن لذت نمیبرید یا برعکس. مثلاً بعضیها از دروغ گفتن لذت میبرند. از اذیت کردن مردم لذت میبرند دوست دارد آزار بدهد. آن وقت یکی بگوید پس یک مناسبتی است بین آزار دادن مردم و ذات بشر! ببینید از این لحظه به بعد که شما وارد مسائل روحی و اختیاری انسان شدید که به اراده و عقل بشر، به درک و عمل ارادی بشر مربوط است از اینجا به بعد تغییرات و تحولات شروع میشود. در بُعد جسمانی چیزی دست ما نبود، شما چه بخواهید و چه نخواهید از بوی گل خوشتان میآید بخواهید یا نخواهید از غذای خوشمزه خوشتان میآید اما در عرصه روحی و اخلاقی شما میتوانید کاری کنید که آن ترازو بهم بریزد. از یک سبک زندگی خوشتان میآید با این که به نفعتان نیست از یک سبک زندگی کمکم بدمان میآید در حالی که به نفع ماست آن سازگار با کمال و فطرت ماست. ما بیرون خاک نمیخوریم چون بدمان میآید چون خاک برای بدن مضر است. چون خاک به بدن صدمه میزند خاک نمیخوری. بدتان میآید. حالا اتفاقاً ممکن است بگویید بعضی از بچهها خاک میخورند چون بدنشان احتیاج دارد این کار را میکنند بدن مثلاً آهن کم دارد بطور غریزی این کار را میکنند و لذا میگویند باید سریع آزمایش کنید که بدنش چه چیزی کم دارد به آن برسانید. این روش تأمین آن نیاز نیست این صدمه میزند. در مسائل روحی و اخلاقی ما، وقتی بچه به دنیا میآید دیدید بچهها دروغ بلد نیستند؟ میگویند حرف راست را از بچه بپرس. به او میگوییم بگو من خانه نیستم میگوید بابام میگوید بگو من خانه نیستم! ما به بچهها دروغ یاد میدهیم خودش که دروغ بلد نیست. یاد میگیرند. یعنی روحش را خراب میکنیم. ترازویش را بهم میزنیم و آنها را مثل خودمان میکنیم. پس در مسائل روحی و اخلاقی سبک زندگی را ببینید ریشههای فلسفیاش اینجاست. ما وقتی که روحمان را به لحاظ اعتقادات، عقاید و اعمال و اخلاق خراب میکنیم ترازو بهم میریزد بعد از فاضلات خوشمان میآید از گلستان فرار میکنیم در مسائل روحی و عقلی تشخیص نمیدهیم. لذا میبینید طرف از زنا و روابط نامشروع جنسی خوشش میآید ولی از روابط مشروع زن و شوهری بدش میآید! از خوردن شربت لذتبخش خوب بدش میآید از خوردن شراب خوشش میآید. از راست گفتن بدش میآید ولی از دروغ گفتن لذت میبرد. یعنی خودش را خراب میکند. این هم اِشکال دوم که شما لذت را تعریف نمیکنید، خود و خودخواهی را نمیتوانید تعریف کنید همه چیز را محدود میکنید تناسب و تلائم را که روح انسان با چه چیزهایی تناسب دارد و با چه چیزهایی ندارد؟ و این تناسب کجاها تغییر میکند؟ این را درست نمیتوانی توضیح فلسفی بدهی چون فقط داری نگاه مادی میکنی. ذاتیات و عرضیات بشر را باید توضیح بدهید. چطوری است که با تهذیب نفس یک کسانی از یک کارهایی لذت میبرند ماها لذت نمیبریم. مثلاً ماها از نماز خواندن و روزه گرفتن اغلبمان اینطوری هستیم که لذت نمیبریم ولی میگوییم انشاءالله بعداً برای آخرت لذت میبریم الآن لذت نمیبریم ولی بعضیها هستند همین الآن لذت میبرند مثلاً ما از خوردن یک چلوکباب و تفریحی یک مسافرتی، چقدر لذت میبریم؟ ولی آنها از همین چیزهایی که ما سختمان هست لذت میبرند مرحوم آقای نخودکی اصفهانی از علمای اهل معنا بود – رحمتالله علیه – ایشان در مشهد شبها میرفته حرم امام رضا(ع) بالای پشت بام آنجا نماز شب میخوانده نافله و قرآن. بعد برف سنگین میآمده، یکی از همین خدّام مشهد این را در خاطرات آقای نخودکی تعریف کرده هست بروید بخوانید. میگوید ایشان هرشب میآمد یک شب برف خیلی سنگینی میآمد که ما مجبور شدیم درِ پشتبام حرم امام رضا(ع) را قفل کنیم که کسی نرود. آمدیم دیدیم مرحوم آقای نخودکی اصفهانی آن بالا مشغول نماز است. گفتم آقا امشب برف سنگین است بیزحمت امشب ما را معاف کنید من میخواهم در را قفل کنم بروم توی این هوا و... گفت من با شما کاری ندارم شما در را قفل کنید بروید صبح بیایید! من با شما کاری ندارم من همینجا هستم. گفتم آقا چطوری در این برفها؟ گفت شما به آن کاری نداشته باشید. ایشان میگوید رفتم و موقع اذان صبح آمدم دیدم که برف همه جا نشسته توی حیاط و پشتبام شاید 30- 40 سانت برف نشسته. آمدم روی پشت بام دیدم آقای نخودکی نیست. نگاه کردم دیدم جز سفیدی چیزی نیست. بعد دیدم جلوتر یک جایی هست که یک کمی از بقیه جاها بلندتر است آمدم جلو دیدم آقای نخودکی است در رکوع است، و روی پشت ایشان برف نشسته است. و با بقیه جاها فرق نکرده است. دیدم ایشان دیشب تا صبح زیر این برفها ایشان در رکوع بوده! شما مطمئن باشید ایشان زجر نمیکشیده بلکه داشته لذت میبرده. من دیدم ایشان زیر این برفهاست. خب آدم اینجوری میشود که از یک کارهای اینطوری لذت میبرد. یک جور دیگر هم آدمی میشود که از یک کارهای دیگر لذت میبرد. اینجا چه؟ پس شما نمیتوانید لذت را مطلق کنید. یکسری لذت و دردهایی هست که با تعلیم و تربیت و عمل صالح یا فاسد تغییر میکند. دیگر بقیهاش را توضیح ندهم. فقط سؤال جواب بدهم. حبّ ذات انسان، خودخواهی فطری کمالطلب، خودخواهی لذتطلب. نسبت لذت و کمال چیست؟ ما از اینها داریم میپرسیم از فیلسوفان لذت. فیلسوفان سبک زندگی لذتمحورانه داریم سؤال میکنیم. لذت آری. خودخواهی هم آری. اما به این سؤالات جواب بدهید بعد توافق کنیم.
هشتگهای موضوعی